پدر یک جان
باخته: سی
خرداد به چشم
های پسرم
شلیلک کردند
کاش
بازیگران خوش
نام می
دانستند سی
خرداد سال
گذشته به چشم
های یک هنرجوی
بازیگری در
خیابان های
تهران شلیک
شده است، شاید
آنوقت از میان
بازیگران و
هنرمندان
ایران کسی همت
می کرد و سراغ
یکی از این
ساختمان های
پزشکان تهران
را می گرفت که
در آن یک
سرایدار شهرستانی
با دو دختر
جوان و یک
همسر بی قرار
برای همیشه
خیالشان از
طرف حاکمیت
راحت شده که
پسر جوان آنها
دیگر بازیگر
هیچ سریال
تلوزیونی نخواهد
بود.
اگر
احیانا از
میان این همه
هنرمند و
بازیگر صدا و
سیما کسی
نشانی خانه
کاوه را می
خواهد، اهالی
خبرگزاری
فارس نشانی
این خانه را
خوب بلدند.
همان
خبربیارانی
که یک بار پای
صحبت پدر کاوه
نشته اند و
خوب می دانند
راز تنهایی و
اندو و غمی که
بر این خانه
می رود تا چه
اندازه دل می
آزارد اما
همکارانم در فارس
همانند همیشه
ترجیح دادند
به جای گفته های
پدر و مادر
این جوان جان
باخته، دروغ
های خودشان را
به نقل از
آنان منتشر
کنند.
پیکر کاوه
سبز علی پور
در شهرستان
رشت دفن شده
است و از این
شهید هیچ عکسی
تا کنون منتشر
نشده است.
بخوانید
صحبت های پدری
را که صدای
واقعی او نه
در صدا و
سیمای ضرغامی
جایی دارد و
نه در خبرگزاری
فارس. آنجا
فقط جای بازیگران
و بزرگان ویژه
است نه یک
سرایدار غمزده
شهرستانی که
رویاهای
تنها پسرش
برای بازیگر
شدن را بر باد
رفته می بیند…
جرس: روز
سی خرداد،
پسرم، به ما
گفته بود می رود
برای بازی در
یک سریال قرار
داد ببندد،
اما دیگر به
خانه برنگشت .
همان روز
گلوله ای به چشم
هایش شلیک
کردند. یک سال
گذشت و به ما
می گویند
تعداد کشته
شدگان خیلی
زیاد است و
هنوز نتوانسته
اند پیگیری
کنند که قاتل
چه کسی است.
این بخشی
از سخنان پدر
کاوه سبزعلی
پور جوان ۲۴
ساله ای است
که در
راهپیمایی سی
خرداد سال گذشته
که تنها یک
روز پس از
تایید نتیجه
انتخابات
توسط آقای
خامنه ای در
خطبه های نماز
جمعه، برگزار
شده بود، با
شلیک مستقیم گلوله
کشته شد.
کاوه به
گفته
نزدیکانش
بازیگری را
دوست داشت و
هنرمند شدن
آرزوی روزهای
جوانی اش بود
اما برای یک
خانواده،
جان باختن
فرزندشان در
خیابان های
تهران در حالی
که به دنبال
امضای
قرارداد
بازیگری اش می
رفت، کافی است
تا او را به
عنوان
«هنرمند» بشناسند.
درست روزی
پای صحبت
خانواده این
هنرجوی بازیگری
که کشته شده
است، نشسته ام
که عکس های
دیدار و
روبوسی جمعی
از بازیگران
شناخته شده صدا
و سیمای
جمهوری
اسلامی ایران
با آقای خامنه
ای در
خبرگزاری
فارس منتشر
شده است و در
سوی دیگری از
همین شهر، در
خانه کاوه سبز
علی پور، دو
خواهر کوچکتر
او، عکسی از
برادر را در
گوشه ای از
اتاق شان
گذاشته اند و
در کنارش
نوشته اند:
بشکند دست
کسانی که با
آتش گلوله، تو
را از ما گرفتند.
نمی توانیم هر
گز آنها را
ببخشیم
خبرگزاری
فارس پیشتر به
نقل از پدر
سجاد سبز علی
پور نوشته
بود: “بنده
موسوی و کروبی
را از مقصران
این اتفاقات
می دانم در
حالی که
سرایدار جوان
که تنها پسرش
را در جریان
اعتراضات خیابانی
از دست داده
است، نه
تنهاچنین
خبری را از
اساس تکذیب می
کند بلکه هنوز
در انتظار
نشسته است تا
دستگاه قضایی
کشور قاتل
فرزندش را
شناسایی کند و
به گفته خودش
خانواده شان
را از این همه
داغ و درد
نجات دهد.
متن
گفتگوی کوتاه
جرس با پدر
کاوه (سجاد)
سبز علی پور
پیش روی
شماست:
آقای سبز
علی پور آیا
برای شناسایی
قاتلان فرزندتان
شکایت به
دستگاه قضایی
برده اید؟
یک بار از
خود دادستانی
به ما زنگ زده
اند و گفتند
که شکایت
کنید. ما به
آنها گفتیم از
چه کسانی
شکایت کنیم،
ولله ما نمی
دانیم چه کسی
بچه مرا کشته.
بچه من تنها
هم نیست، خیلی
ها را کشته
اند، شما
بگویید از چه
کسانی شکایت
کنیم.
آیا بعد
از همین جریان
بود که
خبرگزاری
فارس هم خبر
داد شما موسوی
و کروبی را
مقصر می دانید؟
من تنها
پسرم را از
دست دادم و از
آنها خواستم به
عنوان مسوول،
پیگیر پرونده
کشته شدن پسر جوانم
باشند، هیچ
وقت چنین بحثی
را مطرح نکردم
و دادستانی هم
از ما نخواست
که بگوییم ما
از موسوی و
کروبی شکایت
داریم. آنها
از ما خواستند
شکایت کنیم
اما نگفتند از
چه کسی. ما هم
قبول کردیم و
رفتیم شکایت
نوشتیم تا به
داد مان
برسند.
شکایت ها
و پیگری های
شما به چه
نتایجی رسیده
است؟
هیچ. حالا
که بیشتر از
یک سال گذشت،
جوابی به ما نداده
اند. اصلا هیچ
اطلاعی به ما
نمی دهند. ما نامه
نوشته ایم،
شکایت کرده
ایم. وکیل هم
گرفته ایم.
اما وکیل ما
می گوید هیچ
پاسخی نه در
مورد دیه و نه
در مورد
قاتلان نداده
اند .
شما
درخواست دیه
را هم به
دستگاه
قضایی داده بودید؟
خودشان
گفتند باید
بیایید
درخواست دیه
بکنید. ما
همانطور که
آنها به ما
گفته بودند
نامه نوشتیم
درخواست
دریافت دیه از
بیت المال را
دادیم. همین
چیزها یی که
از من خواستند
را نوشتم و
تحویل دادم.
خود دادگاه
انقلاب خواست
ولی کو؟
کجاست؟ نه
قاتل را معرفی
کردند و نه
جواب وکیل را
می دهند.
یکبار به ما
می گویند
تعداد کشته
شدگان خیلی
زیاد است و هنوز
رسیدگی ادامه
دارد، بک بار
می گویند مجلس
هنوز تصمیم
نگرفته…
مگر مجلس
شورای اسلامی
باید در این
مورد تصمیم
بگیرد؟
من که این
چیزها را نمی
دانم. آنها هر
بار یک چیزی
می گویند که
همه اینها برای
ما کاوه نمی
شود. مادرش
داغون شده است
و هنوز باورش
نمی شود که به
همین راحتی
کاوه را کشتند
و او دیگر
برای همیشه از
پیش ما رفته
است.
دو خواهر
کاوه هم هنوز
نمی توانند از
دست دادن او
را باور کنند
در گوشه ای از
اتاق کوچک شان
عکسی از کاوه
را گذاشته اند
و دور تا دورش
چنین نوشته
اند:
” بشکند
دست کسانی که
با آتش گلوله
تو را از ما گرفتند
نمی توانیم هر
گز آنها را
ببخشیم .”
آیا پسر
شما در
راهپیمایی هم
شرکت می کرد؟
بله
روزهای اول
مثل بقیه جوان
های دیگر شرکت
می کرد. من می
گذاشتم همیشه
با خود من
باشد. بچه اولم
بود نمی
گذاشتم برود.
ولی آن روزی
که کشته شد
برای امضای
قرارداد
بازیگری رفته
بود. من حتی
نمی دانم
قراردادش را
امضا کرده بود
یا نه. نمی
دانم در راه
رفتن به تالار
برایش آن
اتفاق افتاد
یا وقتی به
خانه بر می
گشت. باور
کنید اگر می
دانستم می
خواهد به
راهپیمایی
برود مانع می
شدم تا این
بلا سر ما
نیاید که حالا
هیچ کس جوابگو
نیست. ما مگر
چه می خواهیم.
فقط خواستیم
قاتل را به ما
معرفی کنند .
می دانم که
تنها ما هم
نیستیم . می
دانم آدم های
بیگناه زیادی
کشته شدند.
همه خانواده
ما ناراحت
هستند ولی آخر
ما باید به
کجا برویم تا
حداقل کسی
پاسخگو باشد.
مادر کاوه
این یک سال را
چگونه سر کره
است؟
شب و روزش
شده است
ناراحتی و غم.
چکار می تواند
بکند. همش چشم
انتظاری که
حداقل بگویند
چه کسی کاوه
را کشت. ما که
با سیاست کاری
نداشتیم.
در برگه
پزشکی قانونی
در مورد علت
مرگ پسرتان چه
چیزی نوشته اند؟
آنها
نوشته اند به
علت اصابت
گلوله کشته
شده است.
شما
خودتان پیکر
پسرتان و جای
گلوله را پیش
از تشییع
جنازه
توانستید
ببینید؟
بله. ساعت
ده شب بود که
از بیمارستان
لقمان به ما
زنگ زدند،
گفتند پسرتان
زخمی شده است.
ما رفیتم تمام
بخش ها را
گشتیم ولی
خبری از کاوه
در بیمارستان
نبود. آنجا به
ما گفتند
بروید سردخانه
و ما تازه
فهمیدیم که چه
بلایی سرمان آمده.
من و مادرش
جای گلوله را
توی صورت
پسرمان
دیدیم، به چشم
هایش شلیک
کرده بودند.
و بعد از
طرف دولت به
دیدار شما
آمدند؟
از طرف
بنیاد شهید و
هلال احمر
همان روزهای
اول آمدند و
رفتند. همین.
حرف دیگری
برای گفتن
دارید؟
داغون
شدیم…
منبع:
http://masihalinejad.com/?p=2032
تکثیر: http://www.kanoon-zendanian.org/index.html